@~@~@~@~@~@ پی وی ام، بلاکت می کنم زنده زنده خاکت میکنم *bro_khonaton* من ز فهرست مخاطب ها، که هیچ از زمین، یکباره پاکت میکنم *goz_khand* درطلسم فالوورهایت، عزیز باهری پاتر شراکت میکنم *modir* با هواپیما اگر خارج روی بمب، توی جیب ساکت می کنم *jizzzzzzz* عاشق لاک سیاه و تیره ای زندگی را رنگ لاکت میکنم *goz_khand* بافتووشاپ شدیدا حرفه ای مثل لولو ترسناکت می کنم *khandidan* گرنکردی لایک پستم را باکمربند هلاکت میکنم *kotak* @~@~@~@~@~@
@~@~@~@~@~@ شبی در خواب بودم مثل کاکتوس زدی بر گونه من بی صدا بوس ز درد خارشش فریاد زد دل الهی در به در شی پشه لوس @~@~@~@~@~@ ناشناس
@~@~@~@~@~@ رفته بودم سرِ کوچه دو عدد نان بخرم و کمی جنس بفرموده ی مامان بخرم از قضا چشم من افتاد به یک دوشیزه قصد کردم قدحی " ناز "از ایشان بخرم ناز از دلبر طنّاز ، خریدن دارد بس که ابروی "تتو" با مژه اش سِت شده بود مانده بودم چه از آن سرو خرامان بخرم که به خود آمده ، دیدم به سرش شالی نیست به کجا میروم اینگونه شتابان ! بخرم نکند دوره چهل سال عقب برگشته یا که من آمدم از عهد رضاخان بخرم با کمی دلهره گفتم ؛بانو بهرتان روسری اندازه ی " روبان"! بخرم؟ گفت؛ با لحن زنانه: برو گم شو عوضی پسر "مش صفرم"! آمده ام نان بخرم *vakh_vakh* *vakh_vakh* @~@~@~@~@~@
* ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * وای اگر گوشی من اُفتد به دستِ دلبرم . . . . عشقهای دیگرم لو میرود خاک بر سرم *vakh_vakh* *vakh_vakh* * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ناشناس
►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄ دوصتت دارم عضیضم با ص صابون و ضاد در میان عاشقانت یک نفر هم بی سواد ►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄ ❇ناشناس❇
ازدحام و فشار از هر سو زور آرنج و ضربه زانو بدترین بوی عالم است الحق بوی سیر و پیاز و عطر و عرق کارمند و محصل و عملی کامبیز و غضنفر و مملی تاجر و دزد و دکتر و بیکار لاغر و چاق و سالم و بیمار گاه دعوای عده ای سالار فحش های به شدت کش دار یک نفر غرق در سطور کتاب یک نفر هم کنار او در خواب
پس از چن وقت ديد باباي ليلي كه سنِ دخترش گرديده خيلي! درون خانه بوي ترشي آيد . . خدايا.. دخترم ترشيده شايد!! سراسيمه به مجنون زد ايميلي نمي پرسي چرا احوالِ ليلي!؟ هنوزم عشق ليلي در دلت هست؟ هنوزم عكس او در تبلتت هست !؟ تو داماد مني من شك ندارم . . !! نيازي ديگه به مدرك ندارم . . !! شود اين تحفه را با سيكل هم بُرد نيازي نيس به دانشگاه آكسفورد! بيا تا منزلم.. مجنون ترينم . . الهي دوريِ تان را نبينم . . !! چو كرد فكراشو مجنون زد ايميلي پس از يك هفته به باباي ليلي . . بگفتا چند سالي دير كردي . . زيادي جانِ من تأخير كردي !! نباشد در سر از ليلي هوايي . . كه دارم چند دوستِ اجتماعي!! زِ بس هر چيز، اين دوره گرونه محاله زن بگيرم اين زمونه !! كنون ظرفي بزرگ با پُستِ ريلي فرستادم.. بريز ترشيه ليلى *bye_bye* *bye_bye* *bye_bye* شدم با چت اسیر و مبتلایش شبا پیغام می دادم از برایش :khak: به من می گفت هیجده ساله هستم تو اسمت را بگو، من هاله هستم *goz_khand* بگفتم اسم من هم هست فرهاد ز دست عاشقی صد داد و بیداد *gol_rose* بگفت هاله ز موهای کمندش کمـــان ابــروان ، قــد بلنــدش *ghalb* بگفت چشمان من خیلی فریباست ز صورت هم نگو البته زیباست *gij_o_vij* ندیده عاشق زارش شدم من اسیرش گشته بیمارش شدم من *lover* ز بس هرشب به او چت می نمودم به او من کم کم عادت می نمودم *narahat* در او دیدم تمام آرزوهام که باشد همسر و امید فردام *fereshte* برای دیدنش بی تاب بودم ز فکرش بی خور و بی خواب بودم *hazyon* به خود گفتم که وقت آن رسیده که بینم چهره ی آن نور دیده *amo_barghi* به او گفتم که قصدم دیدن توست زمان دیدن و بوییدن توست *cheshmak* ز رویارویی ام او طفره می رفت هراسان بود او از دیدنم سخت *chendesh* خلاصه راضی اش کردم به اجبار گرفتم روز بعدش وقت دیدار *ieneh* رسید از راه، وقت و روز موعود زدم از خانه بیرون اندکی زود *goz_khand* چو دیدم چهره اش قلبم فرو ریخت تو گویی اژدهایی بر من آویخت *hang* به جای هاله ی ناز و فریبا بدیدم زشت رویی بود آنجا *O_0* ندیدم من اثر از قـــد رعنـــا کمـــان ِابــرو و چشم فریبـــا *bi_chare* مسن تر بود او از مادر من شد صد خاک عالم بر سر من :khak: ز ترس و وحشتم از هوش رفتم از آن ماتم کده مدهوش رفتم *zert* به خود چون آمدم، دیدم که او نیست دگر آن هاله ی بی چشم و رو نیست *hazyon* به خود لعنت فرستادم که دیگر نیابم با چت از بهر خود همسر *jar_o_bahs* بگفتم سرگذشتم را به “شاعر” به شعر آورد او هم آنچه بشنید *help* که تا گیرید از آن درسی به عبرت سرانجامی نـدارد قصّه ی چت *tavajoh* *ghalb_sorati* **♥** *ghalb_sorati*
به نام خدایی که زن آفرید حکیمانه امثال ِ من آفرید خدایی که اول تو را از لجن و بعداً مرا از لجن آفرید ! برای من انواع گیسو و موی برای تو قدری چمن آفرید ! مرا شکل طاووس کرد و تورا شبیه بز و کرگدن آفرید ! به نام خدایی که اعجاز کرد مرا مثل آهوی ختن آفرید تورا روز اول به همراه من رها در بهشت عدن آفرید ولی بعد آمد و از روی لطف مرا بی کس و بی وطن آفرید خدایی که زیر سبیل شما بلندگو به جای دهن آفرید ! وزیر و وکیل و رئیس ات نمود مرا خانه داری خفن آفرید برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب شراره ، پری ، نسترن آفرید برای من اما فقط یک نفر براد پیت من را حَسَنْ آفرید ! برایم لباس عروسی کشید و عمری مرا در کفن آفرید به نام خدایی که سهم تو را مساوی تر از سهم من آفرید پاسخ دندان شکن آقایون به نام خداوند مردآفرین که بر حسن صنعش هزار آفرین خدایی که از گِل مرا خلق کرد چنین عاقل و بالغ و نازنین خدایی که مردی چو من آفرید و شد نام وی احسنالخالقین پس از آفرینش به من هدیه داد مکانی درون بهشت برین خدایی که از بس مراخوب ساخت ندارم نیازی به لاک، همچنین رژ و ریمل و خط چشم و کرم تو زیباییام را طبیعی ببین دماغ و فک و گونهام کار اوست نه کار پزشک و پروتز، همین ! نداده مرا عشوه و مکر و ناز نداده دم مشک من اشک و فین! مرا ساده و بیریا آفرید جدا از حسادت و بیخشم و کین زنی از همین سادگی سود برد به من گفت از آن سیب قرمز بچین من ساده چیدم از آن تک درخت و دادم به او سیب چون انگبین چو وارد نبودم به دوز و کلک من افتادم از آسمان بر زمین و البته در این مرا پند بود که ای مرد پاکیزه و مهجبین تو حرف زنان را از آن گوش گیر و بیرون بده حرفشان را از این که زن از همان بدو پیدایشات نشسته مداوم تو را در کمین ! *bye_bye* *soot* *soot* *bye_bye*
خانمــی با همســــــرش گفــت اینچنیـــــن : کای وجــــــودت مــــایه ی فخـــــر زمیــــــن ! ای که هستـــی همســـری بس ایــــده آل ! خواهشــــی دارم .. مکُــــن قال و مقـــــال ! هفــــت سیـــــن تازه ای خواهــــــم ز تـــــو غیـــــــر خرج عیـــــد و … غیــــر از رختِ نو “سین” یک ، سیّاره ای ، نامــــش پـــــراید تا برانـــــــــم مثـــــــل بـــــرق و مثــــــل باد “سین” دوم ، سینــــه ریـــــزی پُر نگیـــــــن تا پَــــرَد هــــوش از سر عمّـــــه شهیــــن ! “سین” سوم ، یک سفـــــر سوی فـــــرنگ دیـــــــــدن نادیــــــــده هـــــــای رنـگ رنـگ “سین” چارم ، ساعتی شیـــــک و قشنگ تا که گویـــــم هست سوغـــات فرنــــــگ “سین” پنجـم ، سمــــع دستـــورات مــن ! تا ببالــــــم مـــــن به خــود ، در انجمــــن ! …. آنگه ، آن بانـــــو ، کمـــــــی اندیشــــه کرد رندی و دوز و کلَـــــــــک را پیشــــــــه کرد ! گفــــــت با ناز و کرشمـــــه ، آن عیـــــال !! من دو “سین” کم دارم ، ای نیکـو خصال ! …. گفت شویش : من کنــــــــــون یاری کنم با عیال خویـــــــــش ، همکـــــاری کنم !! “سین” ششم ، سنگ قبـــری بهر من ! تا ز من عبـــــــرت بگیرد مـــــــــرد و زن ! “سین” هفتم ، سوره ی الحمد خوان … بعد مرگــــــم ، بَهر شــــوی بی زبان !!! (666) (666) (666)
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم